ارسال‌کننده : رضاخاقانی در : 89/7/23 5:59 عصر
نمی دونم تا حالا مزه واقعی دوست داشتن رو چشیدین یا نه؟ نه از این امروزیها....از اونی که اگه از ته دل از خدا بخوای بهت میده...اگه خدا بهترین آرزوتون رو براورده کنه چه احساسی پیدا میکنین؟ من خواستم و بخم داد....اون هم بعد از سالها....باور کنین نمیتونم بیانش کنم...یه احساس با لذت خاص خودش....یه حسی که انگار تو این دنیا نیستی...بین آسمون و زمینی...وای چطوری بگم...نمیدونم احساس یک مادر رو از شیر دادن بچه اش میفهمین؟ یا لدت پدر شدن یک مرد رو دیدین؟باور کنین گفتنش خیلی سخته...فقط میدونم اول باید دوست داشته باشی مثل همه...بعد عاشق بشی...اگه بشی..!!!تا اینجا که مثل بقیه ای ولی اگه بعد از عاشقی دوباره لذت دوست ذاشتن رو بچشی و بعذ از اون بری تا بالا و این دوست ذاشتن تو رو بالا و بالا تر ببره..اون وقته که اگه دوبارخ عاشق بشی...میتونی ادعا کنی که بخ عشق واقعی رسیدی..ومزه واقعی دوست دا شتن رو چشیدین......میدونم کسی متوجه نشد آخرش چی شد!! ولی براتون آرزو میکنم شما هم این مراحل رو طی کنین شاید بتونین یه عاشق واقعی باشین......
مسعود
کلمات کلیدی :
ارسال‌کننده : رضاخاقانی در : 89/7/23 5:53 عصر
0000000 0000000
00000000000000 0000000000000
00000000000000000 000000000000000000
000000000000000000000000000000 00000
00000000000000000000000000000000 0000
00000000000000000000000000000000000 0000
00000000000000000000000000000000000000 0000
0000000000000000000000000000000000000000 00000
00000000000000000000000000000000000000000 000000
000000000000000000000000000000000000000000000000
000000000000000000000000000000000000000000000000
0000000000000000000000000000000000000000000000
00000000000000000000000000000000000000000000
0000000000000000000000000000000000000000
000000000000000000000000000000000000
000000000000000000000000000000
000000000000000000000000
00000000000000000000
000000000000000
0000000000
000000
0000
0
-- -- -- -- -- علی -- -- -- -- --
زمزمه علی: خاموشی این خانه دلم را میگیرد...!!!
زمزمه نازنین: این بار او سکوت، فقط سکوت...!!!
کلمات کلیدی :
ارسال‌کننده : رضاخاقانی در : 89/7/23 2:16 صبح
...و من هجوم غم جدایی را
در کالبد گنجشک مرده ای
که از بچه ها سنگ خورده بود
پنهان کردم
و گنجشک را هم در خاک
تا سردی خاک
انتقامم را از غم بگیرد.
کلمات کلیدی :
ارسال‌کننده : رضاخاقانی در : 89/7/23 2:14 صبح
ترا من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
شباهنگام
در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه , من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم
کلمات کلیدی :
ارسال‌کننده : رضاخاقانی در : 89/7/23 2:10 صبح
اینم یه عکس خوشگلخوشگل
کلمات کلیدی :
